با شروع فصل تابستان بسیاری از والدین درمیمانند که با ساعت های زیاد اوقات فراغت دانش آموزانشان چه کنند. احتمالاً در گذشته نیز والدین چنین مشغله ذهنی ای داشته اند ولی در حال حاضر مشکلات آنها بیشتر است. چراکه در گذشته مردم در فصل تابستان فرزندان پسرشان را به شاگردی می فرستادند. آموختن حرفه یا مهارت توسط فرزندان به حدی اهمیت داشت که...
برخی از خانواده ها حتی برای این کار پولی به صاحبکار فرزندشان پرداخت می کردند. یا پدرانی که صاحب حرفه ای بودند و یا حرفه آنها در خانواده شان جنبه موروثی داشت می کوشیدند حتماً حرفه شان را به فرزندانشان بیاموزند. مادران و مادربزرگ ها هم خود را ملزم می دانستند که به دختران یا نوه های دختریشان مهارت هایی را بیاموزند و این فرهنگ ربطی به وضع مالی خانواده ها نداشت.
حالا هم خانواده ها می توانند به همان شیوه گذشتگانشان رفتار کنند. هرچند که به خاطر تحولات زیادی که جامعه ایران از سر گذرانده لازم است تغییراتی در جزئیات و روش های انجام آن به وجود آورند. این رفتار فرهنگی از دو جهت اهمیت دارد؛ از سویی اوقات فراغت فرزندان پر می شود و از سوی دیگر استعداد آنها در زمینه کسب و کار شکوفا میشود.
بسیاری از کشورهای جهان بویژه کشورهای پیشرفته به این دست از آموزش ها اهمیت زیادی می دهند. چنان که در برخی از کشورهای اروپایی خانواده ها از دوره راهنمایی فرزندانشان را برای آموختن یک مهارت یا آشنا شدن با فضای کسب و کار به شرکت ها می فرستند. علت این رویکرد جدی به آموختن مهارت به فرزندان در این کشورها این است که مشخص شده افراد موفق و کارآفرین در اثر آموزش های دوران کودکی به موفقیت رسیده اند.
برخی از کارشناسان از این فراتر می روند و توصیه می کنند که آموزش کسب و کار و کارآفرینی از سنین کودکی شروع شود.
سوده راد کارشناس ارشد مدیریت می گوید: «زمانی تصور می شد افراد کارآفرین، کارآفرین به دنیا می آیند چون خصوصیات آنها به قدری نادر و بخصوص بود که در هر جایی یافت نمی شد. در حالی که امروزه شواهد کافی وجود دارد که نشان میدهد، صفات کارآفرینی میتواند در نتیجه آموزشهای دوران کودکی و استقلال و اتکا به خود و نیز در نتیجه ارزش های فرهنگی مرتبط با کار و صنعت پرورانده شود. روانشناسان معتقدند که پنج سال اول زندگی تأثیری دائمی بر شخصیت فرد به جای می گذارد. در این دوران نوع رفتارها در خانه و خانواده بیشترین اثر را در شکل گیری رفتار آینده کودک به عنوان فرد بالغ به جا می گذارد. همچنین مطالعات مربوط به گذشته کارآفرینان نشان میدهد که آنها از خانوادههایی که ارزش خاصی برای استقلال و اتکای به خود قائل هستند، بیرون می آیند. این کودکان در مواردی که از خود استقلال، ابتکار و پشتکار نشان داده اند، تشویق شده و به خاطر آن جایزه گرفته اند و در صورت تنبلی و انجام تقاضاهای بیجا به آنها پاداش داده نشده است. حتی برخی از کارآفرینان از خانواده هایی می آیند که ناپایدار و غیر متحد بوده و با بحران هایی نظیر مرگ یکی از والدین، جدایی والدین، طغیان علیه والدین و اخراج از خانه مواجه بوده اند. این گونه کودکان تحت فشار قرار گرفته و در نتیجه چگونگی سیر کردن شکم و تصمیمگیری را زودتر یاد گرفته اند.»
? آموزش مهارت های شغلی به فرزندان در خانواده
در حالی که مدت ها است بسیاری از خانواده های ما آموزش مهارت های شغلی و حتی مشاغل موروثی را به فرزندانشان کنار گذاشته اند، در جوامع غربی و نیز جوامع رو به توسعه چین و هند، آموزش مهارت های شغلی و کسب و کار در خانواده جایگاه برجسته ای دارد.
به این ترتیب لازم است که خانواده های ایرانی نیز نگرش خود را به آموزش کسب و کار به فرزندانشان یک بار دیگر تغییر دهند.
محترم شجاعی کارشناس علوم تربیتی می گوید: «والدین به جای این که مدام بکوشند هر چه که فرزندانشان می خواهند در اختیارشان قرار دهند باید موضوعاتی نظیر چگونگی کسب درآمد و صرف هزینه و مدیریت دخل و خرج را به فرزندشان آموزش دهند. در قدیم در فرهنگ ایران جا افتاده بود که پدرها فرزندشان را به محل کسب شان می بردند یا آنها را برای شاگردی به مغازه ای می فرستادند تا حرفه ای را بیاموزند. ولی والدین ما نه تنها این کارها را انجام نمی دهند، بلکه حتی اصول ساده مدیریت مالی را هم به فرزندانشان نمی آموزند و در مقابل می کوشند همه انتظارات آنها را برآورده کنند. طبیعی است که در این شرایط بچه ها هم بسیار پرتوقع می شوند و هم در آینده آنچنان که از آنها انتظار می رود توانایی فعالیت های کارآفرینانه و موفقیت در عرصه کسب و کار و حتی مهارت های ساده را نخواهند داشت.» این در حالی است که می دانیم در بسیاری از کشورها والدین اصول کسب و کار را به فرزندشان میآموزند و معتقدند بچه هایشان باید مهارتی را برای کسب و کار بدانند.
سوده راد می گوید:«در نسل های پیشین در کشور ما هم مثل جوامع و خانواده های غربی کنونی، فرزندان، بویژه فرزندان پسر از سنین کودکی و نوجوانی با مفهوم کار و درآمد آشنا می شدند و حتی در خانواده های ثروتمند نیز شاگردی فرزند و یادگیری مذموم شناخته نمی شد. ولی این سنت به فراموشی سپرده شده است.»
وی می افزاید: «والدین چینی آموزش مسائل مالی و کسب و کار را هم به عنوان بازی و هم به عنوان تعلیم به فرزندانشان می آموزند. بنابراین در چین دختران و پسران جوان زیادی را در بازار کار در حال کمک به والدینشان میبینیم. در چین عادی است که بچه ها اوقات فراغتشان را صرف یادگیری تجارت کنند. به طوری که در فصل تابستان یا کریسمس دختران و پسران چینی در حال کمک به پدر و مادرشان دیده میشوند و از اوقات فراغتشان برای یادگیری تجارت استفاده میکنند. والدینی که در تجارت یا مشاغل مشابه آن فعالیت میکنند، کودکان شان را در فعالیت هایی نظیر فروش، شمارش پول، خرد کردن پول و تحویل کالا درگیر می کنند. در کشور آلمان هم بچه ها با حضور در کلاسهای مختلف انواع مهارت ها را کسب میکنند و آموزش مهارت از سنین پائین مهم تلقی میشود. برای مثال یک دختربچه پنج ساله قادر به پخت شیرینی و حتی بافتن بافتنی است. در خانواده های فرانسوی هم بچه ها از سنین پائین با مفهوم پول در برابر کار آشنا می شوند و خانواده به آنها می آموزد که در برابر کارهای کوچکی که در خانه برای کمک انجام می دهند می توانند پول دریافت کنند.»
این موارد نشان می دهد که خانواده ها نقش مهمی در آموزش کسب و کار و صنعت به فرزندانشان دارند. حتی داستان زندگی افراد موفق در کسب و کار نشان می دهد که آموزش مهارت های فنی و صنعتی حتی بیش از مدرک دانشگاهی می تواند فرزندان را کارآفرین بار بیاورد.
البته یک مشکل به ویژه در زمینه آموزش مهارت های موروثی و محلی به فرزندان وجود دارد و آن این است که متأسفانه فرزندان به ویژه در روستاها و شهرهای کوچک کسر شأن خود می دانند که حرفه ها و مهارت های پدر و یا مادرشان را یاد بگیرند. در حالی که برخی از این مهارتها منحصر بفرد است و در صورت توسعه می تواند به عنوان یک مهارت منحصر بفرد بازار و درآمدی را به وجود آورد. اما بسیاری از فرزندان ارزش این مهارتها را نمی دانند و از آموختن آن طفره می روند و به این ترتیب این مهارتها در معرض نابودی هم قرار گرفته اند. در حالی که میدانیم در چین خانواده ها با کار دسته جمعی در خانه این مهارت ها را تبدیل به وسیله کسب درآمد میکنند و حتی تولیدات خود را نیز صادر می کنند و یا فرانسوی ها به مدد جدی گرفتن این مهارت ها 400 نوع پنیر و تولیدات فراوان دیگری دارند که تنوع برخی از آنها در جهان بی نظیر است.
البته نظام آموزشی ما هم لازم است به نحوی فعالیت کند که دانش آموزان آن اعتماد به نفس و جرأت خطر کردن را داشته باشند. به عبارتی نظام آموزشی ما افرادی با دل و جرأت، با پشتکار و خلاق تربیت کند. جامعه ما نیاز به افرادی دارد که مخاطره پذیر، امیدوار، خوش بین، قاطع و با انگیزه پیشرفت باشند. جوامعی که به اهمیت افراد کارآفرین و مخاطره پذیر پی برده اند کوشیده اند مدارس و به طور کلی سیستم آموزشی شان را چنان تغییر دهند که چنین دانش آموزانی را تربیت کنند. در این جوامع رشته های تحصیلی دائم تغییر می کند و افراد چنان آموزش می بینند که بتوانند تغییرات نوین و نیازهای جدید را درک کنند و براساس آنها به فعالیت بپردازند. نیروی کار به این ترتیب می آموزد که موفقیت از آن کسی است که مخاطره پذیر است و دنبال یک برنامه از پیش تعیین شده نیست، لزوماً بر استدلال تکیه نمیکند و چنان اعتماد به نفسی دارد که اطمینان دارد می تواند نقشه هایی را که در ذهنش دارد حتی با وجود مخاطره بالا عملی کند. ژاپنیها چنان به تربیت چنین دانشآموزانی اهمیت میدهند که آموزش کارآفرینی را به طور جدی در کتاب های درسی خود گنجانده اند.