مقدمه:
مشکلات اساسی موجود در جوامع بشری پدیده
ی تازه ای نیست و سابقه ای دیرینه به قدمت تاریخ تشکیل اجتماع دارد. اما با گسترش جوامع و پیشرفت فنآوری این مشکلات نیز بیشتر و پیچیده تر شد. نکته ی مهمی که در اینجا باید متذکر شد این است که کلمه ی مشکلات برای آنچه که امروزه بشریت از آن رنج می برد، کلمه ی مناسبی نیست، بلکه اصطلاح بیماری های اجتماعی برای آن مناسب تر است. این بیماری ها را می توان در سه گروه تبهکاری های سازمان یافته، تروریزم و جنگ، دسته بندی کرد که دارای ریشه ی مشترکی هستند و در عین حال موجب رشد یکدیگر می شوند. اگر این پدیده ها را به عنوان آثار اجتناب ناپذیر پیشرفت تمدن و رشد جمعیت شهر نشینی به حساب آوریم، دیگر نمی توانیم با آنها مبارزه کنیم یا مانع رشد آنها شویم، زیرا نگاه ما به آنها از نخست نادرست بوده و در نتیجه، به راه حل های نادرست و بی نتیجه ای نیز خواهیم رسید.به
عنوان مثال دو رویداد زیر را در نظر بگیرید، شهرک کوچکی را مجسم کنید که در حاشیه جنگلی قرار دارد. در یک شب تاریک و سرد زمستانی تعدادی گرگ به شهرک حمله می کنند و اهالی را به وحشت می اندازند و حتی ممکن است صدمات جانی نیز به آنها وارد کنند. در رویداد دوم یک گروه مسلح تبهکار به این شهرک حمله می کنند و علاوه بر سرقت اموال اهالی شهرک، عده ای را می کشند یا مجروح می کنند.اگر این دو رویداد را یکسان بدانیم و هر دو را با اصطلاح مشکل مورد بررسی قرار دهیم، باید به
برخی از انسان ها نیز مانند حیوانات وحشی و درنده نگاه کنیم که ذاتاً جانی بوده و تحت هیچ شرایطی نمی توانستیم مانع از رویکرد آنها به سرقت و جنایت شویم. اشکال مهم این نگرش در این است که نمی توانیم چنین انسان هایی را از بقیه جدا کنیم و علاوه بر آن نمی دانیم کدام کودکان را به خاطر آینده نگری و پیشگیری از سقوط در دام گروه های تبهکاری شناسایی کرده و با آنها رفتار متمایزی داشته باشیم. اما هر کودکی ممکن است آینده ی روشنی داشته باشد و از خدمگذاران بزرگ جامعه آتی شود و یا ممکن است جنایت کار یا تروریست گردد.واقعیت انکار ناپذیری که تاریخ تمدن نشان داده، این است که اصولاً نمی
توان انسان ها را از نظر فطری یا پایگاه اجتماعی و اقتصادی به گروه های مختلف ذاتی تقسیم بندی کرد. تجارب تاریخی نشان داده که در بین طبقات پائین اجتماعی دانشمندان بزرگی ظاهر شدند که بشریت را مرهون خود کردند و در عین حال در بین به اصطلاح اشراف زادگان نیز کم نیستند کسانی که از ابتدایی ترین خصلت های انسانی و اجتماعی بی بهره بوده و با قتل و جنایت و تبهکاری زندگانی را سپری کردند.اگر به
این پدیده نیز با انگ سرنوشت محتوم افراد برخورد کنیم، در تار و پود جهالت گرفتار خواهیم شد و باید از تلاش برای بهروزی زندگانی اجتماعی خود دست برداریم و هرچه را که پیش آید بپذیریم که در این صورت نیز تمام ارزش ها و اهمیت تلاش و اندیشه ورزی انسان را بی اعتبار خواهیم کرد.هجوم گرگ به
شهرک به دلیل گرسنگی و یک واکنش طبیعی و قانونمند است. گرگ گوشت خوار آفریده شده و در تنازع بقا، هنگام گرسنگی به هر جانداری که بتواند از گوشت آن تغذیه کند، حمله می کند. در حالیکه اعضای باند تبهکاری، انسان هایی هستند که در فرایند رشد خود و شرایط نامطلوب اجتماعی آلوده به انواع تبعیضات اقتصادی، حقوقی و فرهنگی، با معیارهایی به سنجش حق می پردازند که با منافع عمومی و اصول بقای جامعه در تعارض قرار دارد.ما نمی
توانیم و نباید اعضای این باند تبهکاری را بیگناه قلمداد کنیم، زیرا هر کس در مقابل قانون مسئول و پاسحگوی اعمال خود است. اما نباید این نکته را نیز از نظر دور داشت که شرایط نامساعد گوناگون اجتماعی عامل اصلی پیدایش و رشد تبهکاری و تروریزم است.از دید کلی نظم حاکم بر جهان، نظام مطلوبی نیست و این نظام با سه بیماری مهلک تبهکاری های سازمان یافته، تروریزم و جنگ دست و پنجه نرم می
کند که نه تنها آسایش و آرامش بشریت را مختل کرده، بلکه موجودیت انسان را به خطر انداخته است. این بیماری ها خود نیز معلول دو عامل مهم زیر هستند:1 – نگرش تبعض آلود به
انسان از آغاز تشکیل اجتماع2 – پایمال شدن ابتدایی
ترین حقوق فطری و طبیعی انسان از آغاز پیدایش تمدنبررسی و تجزیه
و تحلیل دو مورد بالا می تواند ما را به ارائه ی راهکارهای نظری روشن برای مداوای این بیماری های مهلک رهنمون گردد