کلی خوش گذشت !
برگشتیم !
من بستنی دایتی گرفته بودم !
اومدم خونه کامپیوترو روشن کردم
داشتم می خوردم
زدم یه صفحه باز شه چون Homepage کردم سایت باشگاهو ! دیدم که نتایج اومده
بستنی پرید گلوم و نزدیک بود که خفه شم !
زدم پی دی افه باز شه ! قلبم اومد کف دستم دیگه !
بستنی افتاد روم و خلاصه !
رفتم و رفتم تا جایی که دیدم نوشته شیمی !
خب من که شوکه نشدم !
کاری بود که خودم کرده بودم !
اصلا امیدی نبود !
من فقط منتظر یه معجزه بودم ! که نشد ( معمولا تو این شرایط این شکلکه اشک آدمو
در میاره )
و آن گاه بود که خداوند عزوجل دری به روی المپیادی ها گشود و گفت :
انا فتحنالک بابی من
الکنکور !
و بندگان المپیادی اش سجده آوردند و گفتند :
الهی انا محتاج ٌ بک ! و انا موفق ٌ
من الکنکور !
خلاصه ! حرفهایی بین بندگان خدا و خدا زده شد و آنگاه یک گروه کوچک آنان که چهار نفر
بیش نبودند در این وبلاگ را تخته نمودند و رفتند پی سرنوشتشان ! متن عربی رو اصلا
جدی نگیرین باور کنین عربیم در حد کوکو سبزیه ولی نمی دونم چرا یه حسی می گه
من عربی رو تو کنکور بالاتر از بقیه درصدا می زنم !
و این همان پایان تلخی بود که گفتم ! به چشیدنش می ارزید !